مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شب شبِ عشق، شب نـور شـبی بالاتر شـبـی از صبـح مـلاقـاتِ خـدا زیـبـاتر از دلِ عـرش شبِ حـادثه پیـغـام رسید حاصلِ سیبِ بهشتی به سرانجام رسید جبرئیل آمده پیداست که او خوش خبر است کوثر آورده و یا سورۀ قدری دگر است آمد از عرش که نازل بکـند کـوثـر را ســورۀ آمــدنِ مــادرِ پــیــغــمــبــر را یا محـمـد غـم دورانِ یـتـیـمـی سر شـد ابتر آن است که محروم از این کوثر شد هرچه خیر است در عالم همه دادیم به تو غـم به دل راه نده فـاطـمه دادیـم به تو فاطمه کیست که اسرار به او گفته شده تــوبـۀ آدم از ایـن نـام پـذیـرفـتـه شـده سورهها بینفـسِ فاطمه تفـسیر نداشت یا اگر داشت دگـر آیـۀ تطـهـیر نداشت برکت اوست که اسلام دوام آورده ست کیست جز او که به دنیا دو امام آوردهست! نسل در نسل علی نورِ امامت با اوست صحنه گردانیِ فردایِ قیامت با اوست او که از آسـیه و مـریم و حوا سر بود دستـش آئـیـنهای از بوسۀ پیـغـمبر بود به خدا میرسد آن راه که در پیش گرفت عالمی را خبرِ رختِ عروسیش گرفت او که آزاد شـود بـنـده زِ گـردنـبـنـدش در صف حشر شفاعت بکـند لبخـندش به فـقـیـران و اسـیران برسد افـطارش و به فریـادِ دلِ مـا «فَـتـمَتْ مِنْ نَارش» هر کجا او بـرود، نـور و حـیا آنجایـند در تمـاشـایِ حـجـابش همه نـابـیـنـایـند بر بلـندایِ یـقـیـنـش دلِ شک میسوزد سـر سـجـادۀ او بـالِ مـلـک مـیسـوزد عرش را هر شب از عطرِ نفسش پُر میکرد به نـمـازش که خـداوند تـفاخر میکرد خشت بر خشت اگر خانۀ او از گل بود در جهازش ولی از عشق هزاران دل بود خانهای را که نیامد به جهان تکرارش غـرقِ تـسبـیح خـدا بود در و دیـوارش خانهای را که ملک سجده به بامش میکرد مصطفی اول هر صبح سلامش میکرد تـشـنـه لـب آمـدهام تا که به دریا بـرسـم همه را گـفتم و گفـتم که به اینجا برسم احـتـرام دلِ زهـرا به هـمه واجـب بود او فـقـط کـفـو عـلی ابن ابـیـطـالب بود فاطمه کیست، نه افسانه و نه آمال است این همه فیض فقط حاصل هجده سال است ظلمت کفر از این نور به تشویش گذشت فاطمه در ره مـولا زِ جوانـیش گذشت او جوان بود ولی پیـر خـرد در بنـدش گـشـتهام نـیست نـگـردیـد پی مانـنـدش آن زمان که همه پیران به ره کج رفتن و به بیراهه به جـای سفـرِ حج رفـتن یک جوان بود که جبرانِ خطای همه بود یک نفر پای علی ماند که او فاطمه بود مثلِ زهرا کسی اینقدر دلش محکم نیست انقـلابیتر از او در هـمۀ عـالـم نیست چهارده قرن گذشتهست از این دست به ما انقلابی که به پا کرد، رسیده ست به ما این چهل سال دمی راه به ما بسته نشد فاطمه لحظهای از گفتنِ حق خسته نشد مؤمن آن است که در عشق حماسی باشد خـنـده و گـریـۀ عـشـاق سـیـاسـی باشد انقلاب از پی تجدید نظر هرگز نیست غیر خونِ شهدا هیچ خطی قرمز نیست خونِ اولادِ علی در رگ ایرانیهاست کشورِ فـاطـمه لـبریـزِ سلـیـمانیهاست این مسیریست که در پیشِ نگاهِ همه است حاج قاسم شدن از پیرویِ فاطمه است نوبتِ نـسلِ جـوان است نفـس تازه کند خـویش را در همه آفـاق پُـر آوازه کند عرصه هر بار که شد تنگ جوانها بودن مغـز فـرمانـدهی جـنگ جوانها بودن همچنان سبز و برومند جوانها هستند عـدهای نیـز بـبـیـنـنـد جـوانها هـستـند طی این مرحله از راه توان میخواهد بارِ مسئـولیت امروز جوان میخـواهد بـرگِ رأیِ تو اگـر زینت ایـران بـاشد مجلس ما پس از این مجلسِ خوبان باشد فاطـمه آمد و الـگـویِ جـوان داد به ما او جـلـودار شـد و راه نـشان داد به ما ما در این راه مسیری به خدا میجوئیم آخرین بیت زِ دلـتـنگیِ خود میگـوئیم عمرِ ما رفت بگو فرصت دیدار کجاست ای نسـیـم سـحـر آرامگه یـار کجـاست |